امیرمهدیامیرمهدی، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

امیر مهدی فرشته آسمونی

باغ مادرجون

گل پسری و رفیق شفیقش (محمد امین) با هم مشغول آتیش سوزوندن هستن جیگرم خیلی پرتحرکه برا همین نشد یه عکس درست و حسابی ازش بگیرم. ...
21 شهريور 1392

اسب

عشق بازی با این اسب های موزیکال رو داری، هر وقت میریم پاساژ برا خرید اولش باید شما یه عالمه بازی کنی بعد ما بریم خرید. محکم نگهش دار گلم خوشملم تو این عکسا یکم بزرگتر شدی اما دستور همون دستور قبلیه ...
17 شهريور 1392

زیارت

خوشگل پسرا داره زیارت میکنه شیطونکم رو برده بودیم قم، تو حیاط حرم حضرت معصومه   گل پسری مامان جون از اونجا برات یه بادکنک خرید که خیلی دوستش داشتی، البته ما اصلا نتونستیم بریم بگردیم چون عروسی دعوت بودیم یکم زودتر رفتیم قم که بتونیم زیارت کنیم بعدشم سریع رفتیم عروسی   ...
17 شهريور 1392

اذان

این روزا هر وقت اذان میگه امیر مهدی میره جلو تلوزیون و این شکلی با دقت وامیسته خاله فداش بشه.                 ...
17 شهريور 1392

بوف بوف

اینم همون عروسک بادی که گفتم شما بهش میگی بوف بوف، همش داری بیچاره رو میزنیش، اما خیلی دوستش داری. ببین داری داغونش میکنی                ...
17 شهريور 1392

بابایی شیطون

این روزا کارمون این شده که دنبال شیطونی های امیر مهدی و بابایی تو خونه بدویم. البته خاله از هر موقعیتی برای عکس گرفتن از عشقش استفاده میکنه. بابایی امیر مهدی رو گذاشته بالای کمد دیواری گل پسری هم که اصلا از ارتفاع ترسی نداره خودتون قضاوت کنید  از دست شما مادرجون همش داشت دعا میکرد. البته چند باری قبلا دایی محمد شما رو تو کمد میذاشت و باهات بازی میکرد اما این دیگه گل کاراتون بود. منتظر نشستی تا از اون سمت کمد دایی بپره بیرون بعد از یه ساعت بازی از تو کمد با گریه میایی بیرون ...
17 شهريور 1392

تولد یک سالگی

یک ساله که همش برای ما پر از خاطره است یک ساله که دیگه بیشتر از یکی دو روز طاقت دوریت رو نداریم یک ساله که همه کاراشون رو طوری تنظیم میکنن که وقتی شما خوابی هیچ سر و صدایی نباشه یک ساله که وقتی بیدار میشی حتی اگه ما تازه خوابیده باشیم بیدارمون میکنی تا باهات بازی کنیم یک ساله که همه ما شعرهای کودکانه رو حفظ کردیم تا وقتی کم حوصله شدی برات بخونیم یک ساله که گوشی همه ما شده پر از آهنگ های کودکانه یک ساله که وقتی مریض میشدی ما هم همراه مامان جون تا صبح بیدار بودیم تا یکم حالت خوب بشه یک ساله شیرین زبونیات شده سرگرمی هممون اینا رو نوشتم تا وقتی بزرگ شدی بدونی همه ما چقدر دوست داشتیم گلم خدایا بابت قشنگترین هدیه ات ممنونیم، خد...
17 شهريور 1392

دریا

گل پسری ما  رفت دریا اما مثل خاله جونش از آب خوشش نیومد، اصلا دوست نداشت بره تو آب  امون از دست خاله که دست از سر من بر نمیداره با این اوضاع و احوال عکس گرفتن رو برا خاله سخت کردی اما چاره کار بابایی بود چون گل پسری در بدترین وضعیتم میره بغل بابایی همه چی درست میشه، چه کنیم دیگه از وقتی تو به دنیا اومدی بابای ما رو مال خودت کردی. خاله فدای تعجب کردنت بشه اینم نتیجه تلاش ما  تا شب دریا بودیم شام خوردیم برگشتیم خونه، شما هم کلی با بچه ها بازی کردی   ...
16 شهريور 1392